در یکی از شهرستانهای استان مرکزی به دنیا آمد. در سال 1352 وارد هوانیروز شد و طی این سال­ها فرماندهی گروهان، گردان، ریاست رکن 3 پایگاه ها و دانشکده علوم و فنون را بر عهده ­داشته است. اهل تدریس هم بود؛ چرا که مدتی به عنوان استاد دانشکده علوم و فنون دانشگاه افسری فعالیت­ می­کرد. آخرین سمت او جانشینی هوانیروز بود. وی پس از 33 سال خدمت صادقانه در سال 1385 بازنشسته شد. ...  در یکی از شهرستانهای استان مرکزی به دنیا آمد. در سال 1352 وارد هوانیروز شد و طی این سال­ها فرماندهی گروهان، گردان، ریاست رکن 3 پایگاه ها و دانشکده علوم و فنون را بر عهده ­داشته است. اهل تدریس هم بود؛ چرا که مدتی به عنوان استاد دانشکده علوم و فنون دانشگاه افسری فعالیت­ می­کرد. آخرین سمت او جانشینی هوانیروز بود. وی پس از 33 سال خدمت صادقانه در سال 1385 بازنشسته شد.   این­ها تنها برگی از دفتر زندگی امیر سرتیپ دوم خلبان رحمان قضات است که در گفت­وگو با ما به آن اشاره شده است. اکنون به اتفاق پای صحبت های این خلبان تیزپرواز هوانیروز می­نشینیم:   به عنوان نخستین سوال؛ به نحوه ورودتان به هوانیروز اشاره کنید و اینکه در چه پایگاه­ها و مسئولیت­هایی ایفای خدمت کرده­اید؟ در سال 1352 وارد هوانیروز شدم، بعد از این که دروس مقدماتی و پایه­ای را طی کردم؛ در دانشکده پرواز هوانیروز واقع در اصفهان مرحله پرواز را آغاز کردم و پس از سپری شدن دوره پرواز پایه،‌ نشان خلبانی دریافت نمودم. سپس به دلیل نظر مثبت اساتید در اصفهان ماندگار شدم و هدایت بالگرد کبری را برعهده گرفتم. پس از طی دوره خلبانی کبری، دوره­ استاد خلبانی را هم گذراندم. در اواخر سال 1354 بود که به عنوان خلبان کبری از مرکز آموزش فارغ التحصیل شدم. روزها و ماهها گذشت تا اینکه پای مسایل انقلاب و تظاهرات به اصفهان باز شد. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، درگیری گروهک­های تروریستی و منافقین در کردستان شروع شد و من به همراه گروهی از افسران جوان هوانیروز (خلبان) به آنجا اعزام شدیم. هنگام پرواز در کردستان بچه­های پایگاه کرمانشاه مورد هدف تیراندازی ضد انقلاب­ها قرار گرفتند و تعدادی از بالگردها با خسارت­های جدی مواجه شدند. خاطرم هست در اردیبهشت سال 1358، 12 فروند بالگرد کبری راهی مناطق کردستان شد و ما از طریق اصفهان، تهران و زنجان در ارومیه مستقر شدیم و از آنجا پروازهای خود را به سمت کردستان آغاز کردیم. قبل از پرواز نیز فرماندهان توصیه­های لازم را به ما کردند که تا حد ممکن از خطر دوری کنیم. در آن مقطع زمانی، قائله کردستان به اوج خود رسیده بود و از طرفی ضد انقلاب­ها با تمام توان در منطقه حضور داشتند. تمامی محورها بسته بود، دیگر هیچ راه زمینی برای رفت و آمد وجود نداشت. آنها مردم عادی را با محبت­های فریبنده خود گمراه می­کردند وتنها نقاطی که در اختیار نیروهای انقلابی قرار داشت؛ پادگان های نظامی بود. به عنوان مثال در سنندج و سقز فقط در پادگان­ها نیروهای انقلاب حضور داشتند. در آن شرایط از نظر لجستیکی، انتقال نیرو، غذا، امکانات و تجهیزات، تنها از راه هوا امکان­پذیر بود، چرا که هر زمان که نیروی زمینی قصد حرکت به سوی کردستان را داشت مورد حمله ضد انقلاب­ها قرار می گرفت. در نهایت مسوولین کشور احساس کردند به غیر از هوانیروز، هیچ یگانی نمی­تواند این پایگاه­ها را تامین و تجهیز کند. بنابراین در سال­های ابتدایی انقلاب اسلامی به­وی‍‍‍‍‍‍‍ژه از سال­های 1357 تا 1360 بیشترین پروازها در کردستان انجام شد و هوانیروز هم  بیش از 60 هزار ساعت پرواز در کردستان انجام داد. علت این میزان پرواز این بود که بنا به دستور فرماندهان، پادگان­ها باید حفظ می شدند و نتیجه حاصل از این کار هم به مرور مشاهده شد. به طوری که شهرهای استان کردستان و راههای عبور و مرور این استان­ آزاد شد و در اواخر سال 1361 منطقه  کردستان به طور کامل از وجود گروهک­های منافق و ضد انقلاب پاک­سازی شد و آرامش بار دیگر به این منطقه بازگشت. هوانیروز یک یکان غنی پروازی است که یگان­های لجستیکی و پشتیبانی این یگان از اهمیت ویژه­ای بر خوردار است، با توجه به پیروزی انقلاب اسلامی و خروج بسیاری از مستشاران خارجی، آیا هوانیروز در انجام ماموریتش با مشکل و کمبودی مواجه شد؟ زمانی که انقلاب به پیروزی رسید در مرکز آموزش بالغ بر یک هزار آمریکایی استقرار داشتند و زمانی که آنها قصد خروج از کشور را داشتند بارها اعلام می­کردند که به علت عدم توانایی اداره یگان­های فنی، به زودی برمی­گردیم. البته در اوایل انقلاب با مشکل خاصی در انبارها مواجه نبودیم. انبارها درآن مقطع زمانی از نظر قطعات مجهز بود. اما در بخش پرواز با مشکلاتی مواجه بودیم. خروج آمریکایی ها مصادف بود با مقطع حساس برگزاری کلاس­های آموزشی و آنها اساتید این کلاس­های آموزشی بودند و طبیعتاً ما در آن زمان با مشکل عدیده­ای در این زمینه مواجه بودیم. فارغ التحصیلان ما هم از تجربه کاری مناسبی برخوردار نبودند. به همین علت هر از چند گاهی با سانحه مواجه می شدیم. اما ناچار بودیم در آن زمان مشکلات را به جان بخریم. خلبانان هم به طور نسبی تجربه پرواز پیدا می­کردند و همین امر موجب شد بحران­های آن سال­ها را یکی پس از دیگری سپری کرده و به یک استقلال و انسجامی قوی در هوانیروز دست پیدا کنیم. درحالی در غائله کردستان و مبارزه با ضد انقلاب­ها هوانیروز خوش درخشید که پس از مدتی، جنگ بر کشورمان تحمیل شد. هوانیروز چگونه توانست  همزمان در دو جبهه کردستان و عراق حضور داشته باشد؟ در شرایطی جنگ در 31 شهریور 1359 آغاز شد که این سال­ها اوج غائله کردستان بود؛ یعنی در این مدت، گاهی خلبانان هوانیروز هم در صحنه نبرد کردستان و هم در جنگ حضور داشتند. به عبارتی دیگر در سال­های 60و61 هوانیروز در هر دو جبهه مشغول به نبرد بود. اما خوشبختانه با توجه به جوان بودن نیروها و بهره­گیری از توانایی­هایشان، توانستیم از عهده این قبیل مشکلات بر آییم. در آن سال­ها ما در عملیات جنوب شرکت می کردیم و سپس به کردستان اعزام می شدیم. خلبانان ساعت­ها پرواز می­کردند ولی هیچگاه از خستگی دم نمی­زدند و این نشان از روحیه بالای خلبانان هوانیروز در آن شرایط سخت داشت. هوانیروز همانطور که در ابتدای صحبت­هایم اشاره کردم بیش از 60 هزار ساعت پرواز عملیاتی در کردستان انجام داد و همزمان در دو جبهه کردستان و عراق حضور چشمگیر و موفقیت­آمیز داشت. ما در دفاع مقدس  برگ­های برنده­ای داشتیم که به پشتوانه آن توانستیم هشت سال جنگ را مدیریت و اداره کنیم. یکی از این برگ­های برنده «هوانیروز» بود. از دیدگاه شما چرا هوانیروز یکی از برگ­های برنده ما بود؟ زمانی که عراق با 12 لشکر از جنوب و غرب به ایران حمله کرد؛ همه جوانب حمله را سنجیده بود. آنها از تضعیف ارتش اطلاع داشتند و از شرایط پادگان­ها مطلع بودند. اما شاید یکی از نکاتی که صدام و اطرافیانش به آن توجه نکرده بودند «هوانیروز» بود. فرماندهان ارتش عراق از هوانیروز ایران شناخت کافی نداشتند؛ فکرش را نمی کردند که هوانیروز با توجه به شرایط انقلاب و خروج آمریکایی­ها از ایران به یک یگان پویا و فعال تبدیل گردیده است.‌ آنها تصور می کردند هوانیروز زمین­گیر شده و همین کوته­نگری آنها، بیشترین ضربه را به عراق وارد کرد. توجه داشته باشید در روزهای اول جنگ ما تنها لشکر 92 زرهی و تیپ­های 84 و 37 را در جنوب داشتیم. زمانی که دشمن بعثی حمله به ایران را آغاز کرد ما در وضعیت مطلوب نظامی قرار نداشتیم،‌ چرا که مدت سربازی از 2 سال به 1 سال تقلیل یافته بود که در نتیجه آن، ‌بخش عمده­ای از نیروهای وظیفه ما کاهش یافته بودند. بسیاری از انتقالات نسنجیده و بدون حساب انجام ­شد و این امر سبب گردید دشمن تا پشت کارخانه نبرد اهواز و ‌پل نادری دزفول پیش روی کند و خرمشهر، آبادان و دشت جنوب را به اشغال خود درآورد. البته آنها به خیال خام خود تصور می­کردند طی 5 روز ایران را خواهند گرفت اما با دفاع جانانه نیروی زمینی ارتش و از جمله لشکر 92 زرهی، تیپ 84 ، تیپ 37 و دیگر یکان­های این نیرو و ورود هوانیروز، این خیال خام آنها به رویایی بدل شد که تا پایان جنگ به حقیقت نپیوست. با آنکه هوانیروز در سال 1340 تشکیل شد اما رسماً در زمینه بالگرد و پرواز، از سال 53 و54 شروع به کار کرد. هموطنان ما هم به دلیل حضور هوانیروز در اصفهان با این یگان آشنایی نداشتند، اما در مدت کوتاهی با توان نظامی هوانیروز آشنا شدند و دشمن همواره از حضور هوانیروز درصحنه های نبرد دچار ترس و دلهره می شد. همزمان با حمله رژیم بعث عراق به خاک ایران، هوانیروز در ساعت10صبح  اول مهر 1359پرواز خود را به سوی مناطق جنوب آغاز کرد. بالگردهای هوانیروز ابتدا به طرف جنوب در مسجد سلیمان پرواز و سپس در دزفول و اهواز مستقر شدند. از آن زمان خلبانان جوان پروازهای خود را در منطقه آغاز کردند. اما شرایط پرواز برای آنان متفاوت بود؛ خلبان­های هواپیمای کبری با آنکه تجربه کردستان را داشتند ولی با توجه به باز بودن دشت­های جنوب در دید مستقیم دشمن قرار داشتند. بسیاری از خلبانان به سرعت خود را با شرایط وفق ­­داده و با نیروهای دشمن درگیر می­شدند. آنها منطقه را شناسایی و اطلاعات را به قرارگاه­های اهواز، دزفول منتقل می­کردند. در برخی از مواقع آنان با کمک افسران اطلاعاتی نیروی زمینی، از طریق بالگرد به شناسایی منطقه می­پرداختند تا منطقه را به خوبی مورد ارزیابی قرار دهند. در مجموع هوانیروز کلید اصلی عملیات­ها در دوران دفاع مقدس بود و در روزهای اول جنگ در صدر یگان­های فعال قرار داشت و با همکاری دیگر یگان­ها توانست مانع پیش­روی دشمن شود. به عقیده شما نقطه اوج افتخارات هوانیروز طی 8 سال دفاع مقدس را درکدام عملیات­ها می­توان دید؟ هوانیروز درعملیات­های مختلفی همچون: ثامن­الائمه ، فتح المبین، خیبر، بدر در جنوب و والفجر2، خوارزم در غرب حضوری فعال داشت، اما به طور کلی حضور هوانیروز درتمامی عملیات­ها یک ضرورت و الزام بود. بنا به گفته فرماندهان آن زمان، هوانیروز یک کلید برای ارتش محسوب می شد که با پروازهایش اثرگذاری­اش در جنگ را به رخ دشمن می­کشید. هوانیروز همواره اصل غافل­گیری را در دستور کار خود قرار می­داد و 24 ساعت قبل از انجام عملیات در محل مستقر می شد. وضعیت را تجزیه و تحلیل می کرد و در صورتی که امکان عملیات وجود نداشت آن را زودتر از موعود به فرماندهان گزارش می­کرد تا مانع از انجام عملیات شوند. عملیات خیبر هم محل دیگری برای افتخار آفرینی خلبانان هوانیروز بود. ما در آن عملیات باید هلی­برن انجام می­دادیم. هیچ اطلاعی از وضعیت موجود در جزیره نداشتیم. تنها سند اطلاعاتی ما فیلم بی­کیفیتی بود که در آن جاده­ای به طول 2 کیلومتر نمایان بود و دیگر هیچ، پروازها قرار بود در شب صورت گیرد، مسیرها نامشخص بود و در این میان وضعیت نامساعد جوی نیز باعث شد که یکی از بالگردها به دلیل ناتوانی در حفظ تعادل سقوط کند و 33 نفر از رزمندگان به شهادت برسند. این حادثه موجب شد عراقی­ها از هدف ما با خبر شوند و سر راه نیروهای ایرانی کمین کنند. بنا به دستور امام خمینی(ره)، جزایر مجنون باید حفظ می­شد، پس تمامی تلاش ها برای حفظ جزایر مجنون باید صورت می گرفت. در ابتدا قرار بود هوانیروز طی 48 ساعت راه را برای نیروهای پیاده باز کند اما با توجه به مشکلات پیش آمده، خلبانان ما پس از 12 ­روز توانستند مسیر را برای تردد نیروهای خودی باز کنند. ما در آن عملیات ضربات سنگینی به دشمن وارد کردیم و همانند دیگر عملیات­ها سربلند بیرون آمدیم. اما پس از این­ اقدامات برای حفظ جزایر مجنون، ارتش رژیم بعث برای تلافی شکست بیکار ننشست و هواپیماهای pc7 خود که بسیار سبک هستند را راهی نبرد کرد تا مانع از انجام هلی­برن شوند. خلبانان هوانیروز با اینکه برای نخستین بار در مقابل pc7 قرار می­گرفتند با اجرای یک برنامه­ریزی دقیق و مداوم توانستند به مقابله با این هواپیماهای سبک بپردازند. مسئولان و سایر فرماندهان ارتش می­دانستند با حفظ جزایر مجنون تصرف بصره دور از انتظار نخواهد بود به همین دلیل از جزایر مجنون به عنوان یک سرپل استفاده کردند و در ادامه، عملیات­های رمضان، خیبر، بدر، والفجر8، کربلای4 و 5 را در دستور کار قرار دادند که هوانیروز در تمامی این عملیات ها حضوری فعال و درخشان داشت و نقش خود را به خوبی ایفا کرد. شما در چه عملیات هایی افتخار حضور داشتید؟ به غیر از حضورم در کردستان طی روزهای اول جنگ در تمامی عملیات­های جنوب به غیر از ثامن­الائمه و در عملیات­های غرب نیز در ولفجر2، بیت­المقدس2 و3 همراه با پشتیبانی اصفهان شرکت داشتم. البته من این افتخار را دارم که در طول تاریخ هوانیروز بیشترین ساعت پرواز با بالگرد کبری را به خود اختصاص دهم و به همین خاطر در سال 68 از سوی فرماندهان مورد تشویق قرار بگیرم. آیا سانحه ای هم در طول خدمت و پروازهای انجام شده برای شما رخ داد؟          در آن سال­ها در میان خلبانان هوانیروز مطرح شده بود که هر خلبانی با بیشترین سانحه مواجه شود او یک قهرمان است که بنده از ابتدای حضورم با این جمله مخالف بودم. به نظرم بروز هر سانحه هزینه­های مالی سنگینی را بر پیکره هوانیروز وارد می کرد به­طوری که در صورت تعویض یک قطعه باید هزینه­های گزافی از بیت­المال صرف تعمیر و جایگزینی شود. بنابراین به عنوان لیدر تیم پرواز به خلبانان توصیه می کردم بیشترین ضربه زدن در مقابل کمترین ضربه خوردن از خلبانان یک قهرمان می سازد. طول دوران پرواز نیز تنها یک بار آن هم در عملیات کربلای 5 به دلیل غرور زیاد با سانحه مواجه شدم. عملیات کربلای 5 محلی  بود برای درخشش بالگردهای کبری. جنگ خون بود با زره و عملیاتی بود که هر دو طرف شمشیرهای خود را از رو بسته بودند. هدف از عملیات کربلای 5 به­دست آوردن بصره بود و دشمن تلاش داشت مانع از وقوع این اتفاق شود. در آن زمان به دلیل تحریم­ها، توپخانه­ها سهمیه بندی شده بودند. سیستم بالگرد­های ما دیگر از نظر فنی سالم نبودند و در تیراندازی با هر کدام از این فروندها به گونه­ای به مشکلی برمی­خوردیم. در کربلای 5 احساس کردم بیش از حد معمول شلیک انجام دادم و همواره سعی داشتم مورد هدف خود را پس از انجام شلیک مشاهده کنم. به همین خاطر پس از شلیک با کمی تاخیر حالت تدافعی به خود می­گرفتم که در نهایت مورد تیررس یک تک تیرانداز عراقی قرار گرفتم و او سیستم برق بالگرد را از کار انداخت این تنها  سانحه­ای بود که در مدت این سال­ها برای من رخ داد. من در طول تاریخ پرواز خود همواره با علم به جلو حرکت کردم و هر زمان که احساس کردم بر منطقه احاطه ندارم به سرعت از منطقه خارج و پس از یک تجزیه و تحلیل از منطقه عملیاتی، بار دیگر به صحنه نبرد برمی­گشتیم. در پایان خاطره­ای از دوران پروازی خود بیان فرمایید؟ در عملیات کربلای 5، تیم پروازی ما دومین پرواز را به سمت شلمچه انجام داد. اطلاعات دریافتی ما از افسر پرواز با مشاهدات عینی تفاوت داشت. وضعیت نامناسب جوی سبب شده بود تا دید ما به منطقه محدود شود؛ به طوری که حد مجاز حرکت خود را به سوی خاک عراق و انجام عملیات را ندانیم. این محدودیت دید موجب شد که بیش از حد وارد خاک عراق شویم و بر روی تانک­های آماده شلیک عراقی­ها قرار بگیریم. اما پس از متوجه شدن ماجرا، به تیم پرواز اعلام کردم که سریعاً محل را ترک کنند. من به عنوان خلبان آخرین فروند خاک عراق را ترک کردم و در زمان بازگشت خاک­ریز بزرگی توجه­ام را جلب کرد. در آن خاک­ریز تانک ها، نفربرها و نیروهایی استقرار داشتند که توان شناسایی آنان که آیا دشمن هستند و یا خودی، سخت بود. به هر عنوان سیستم تیراندازی "سال بو" را فعال کردم و همزمان 36 راکت به سمت خاک­ریز شلیک کردم و سپس به سرعت محل را ترک کرده و به پایگاه برگشتم. با حضور در پایگاه، به کمک خلبان گفتم از انجام این شلیک حرفی به میان نیاورد. چند دقیقه­ای نگذشته بود که از سوی دفتر فرماندهی احضار شدم. فرمانده پایگاه گفت: هدایت آخرین فروند بالگرد به عهده چه شخصی بوده است، من در پاسخ گفتم مگر اتفاقی افتاده است وی ادامه داد : آخرین فروند توانست مرکز تصمیم­گیری و تاکتیک­پذیری دشمن را منهدم کند. پس از انجام مذاکرات تلفنی به همراه فرمانده پایگاه به قرارگاه مرکزی رفتیم و در آنجا مورد استقبال محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران قرارگرفتم و یک سفر مکه به عنوان تشویق دریافت کردم که در سال 66 در حالی که به درجه سروانی نائل شده بودم راهی سرزمین وحی شدم و پس از بازگشت بار دیگر در صحنه های نبرد حضور یافتم.