طی روزهای ماه رمضان امسال (۱۴۰۱) برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» که به تجربه مرگ و بازگشت به زندگی اختصاص دارد، گفتگو با دو خلبان نیروی هوایی را پخش کرد که یکی از آن‌ها آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری بود.
 
فانتوم ذوالفقاری در یکی از بمباران‌های موفق نیروهای دشمن در روزهای پیش از آزادسازی خرمشهر، مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفت و ناچار به خروج اضطراری از هواپیما شد که این حادثه منجر به اسارت او و کابین عقبش شد. بمباران نیروهای بعثی که در حال عقب‌نشینی بودند، با موفقیت انجام و یکی از عملیات‌های متعددی بود که چند روز بعد منجر به آزادسازی خرمشهر شدند.
 
 
در مطلبی که در ادامه می‌آید، زندگی و کارنامه این تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را مرور می‌کنیم.
 
مشروح این گزارش در ادامه می‌آید؛
 
از ابتدا تا پیروزی انقلاب
 
حسینعلی ذوالفقاری، متولد ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در شهر رشت است که سال ۵۰ دیپلم خود را گرفت و اواخر همان‌سال وارد دانشکده خلبانی شد. او زمستان سال ۵۱ به آمریکا اعزام شد و دوره زبان را در پایگاه هوایی لکلند گذراند. سپس به پایگاه لافلین در ایالت دلریو منتقل شد تا آموزش هواپیماهای T۴۱ و T۳۷ و T۳۸ را پشت سر بگذارد که با پایان آموزش این‌سه‌هواپیما، با درجه ستوان دومی، وینگ پروازی خود را گرفت.
 
با بازگشت به ایران، ذوالفقاری برای پرواز با هواپیمای F۴ گزینش و به گردان ۱۱ آموزشی پایگاه یکم شکاری مهرآباد معرفی شد. با پایان دوره آموزشی کابین عقب، انتقال به پایگاه سوم شکاری همدان انجام و ذوالفقاری وارد گردان ۳۴ این پایگاه شد. پس از هفت تا هشت‌ماه پرواز در کابین عقب فانتوم هم برای آموزش کابین جلوی F۴ به تهران بازگشت و با پایان این دوره و فارغ‌التحصیلی در سال ۵۶ به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد.
 
نیمه‌های سال ۵۷ که بنا شد گردان‌های آموزشی F۴ در بوشهر مستقر شوند، گردان‌های تاکتیکی بوشهر به‌صورت جمعی به پایگاه سوم شکاری منتقل شدند. به این ترتیب ذوالفقاری هم به همدان منتقل و عضوی از گردان ۳۲ شکاری این پایگاه شد.
 
پاسداری از هواپیماها و حضور در نبرد کردستان
 
با پیروزی انقلاب، ذوالفقاری ازجمله افرادی بود که برای مدت زیادی از هواپیماها، تجهیزات و اماکن پایگاه همدان پاسداری کرد. او می‌گوید علت وضعیت ناامنی که به‌وجود آمده و لزوم نگهبانی از هواپیماها را باعث می‌شد، «مطالبات بی‌جا و بی موقعی بود که توسط همافران و درجه‌داران مطرح گردید و تعدادی از افراد مغرض و فریفته‌شده توسط ضدانقلاب به آن دامن می‌زدند.» (صفحه ۷) ذوالفقاری در خاطراتش گفته پس از آن‌که چند نفر از گروه‌های مختلف را که منشا تحریکات بودند، به تهران فراخواندند، آرامش تا حدودی به پایگاه سوم همدان بازگشت و به‌قول این خلبان، معلوم شد عوامل اصلی فتنه همان‌افراد بوده‌اند.
 
پایگاه سوم شکاری همدان، پس از انقلاب به‌شدت درگیر مسایل کردستان شد و به‌جز یکی‌دو تن که مخالف نیروی هوایی و انقلاب بودند و فرار کرده و به ضدانقلاب پیوستند، باقی خلبانان به مبارزه با دشمنان تجزیه‌طلب پرداخته و از جوانب مختلف مورد تهدید بودند. 
 
در این زمینه می‌توان به‌عنوان مثال به نوشتن اسامی خلبانان بر سر در دانشگاه‌ها به‌عنوان قاتلین ملت کرد و همچنین انداختن نامه‌های تهدیدآمیز در منازل آن‌ها اشاره کردذوالفقاری درباره ناآرامی‌های کردستان در روزهای پس از انقلاب و پیش از شروع جنگ، روایتی درباره تعدادی از خلبان‌های کرد دارد که از عمق مسائل کردستان مطلع نبوده و در شک و دودلی به سر می‌بردند. به‌همین‌دلیل به زادگاه خود سفر کردند تا با یک‌بررسی میدانی، اطلاعاتی به دست بیاورند و با بازگشت به پایگاه همدان، اعلام کردند مسائل کردستان ربطی به خلق کُرد ندارد. بلکه نیروهای ضدانقلاب هستند که مشغول فعالیت در منطقه هستند. 
 
در همین‌زمینه او شهید محمدرضا جانفشان را مثال زده که از خلبانان کرد بود و در یک‌پرواز عملیاتی، هواپیمایش توسط ضدانقلاب مورد هدف قرار گرفت و ناچار به خروج اضطراری هواپیما شد. این خلبان که پس از فرود با چتر، خود را از دید نیروهای ضدانقلاب مخفی کرده بود، بخشی از مکالمات آن‌ها را شنیده بود و پس از بازگشت به پایگاه، به هم‌رزمان خود گفته بود این‌ها کرد نیستند و باید همه آن‌ها را بمباران کرد.
 
با تشدید فعالیت‌های ضدانقلاب در کردستان، خلبان‌های پایگاه همدان اقدام به پروازهای شناسایی کرده و شب‌ها نیز با شلیک فلر یا منور، منطقه را روشن می‌کردند تا در معرض دید نیروهای مدافع خودی قرار بگیرند. ذوالفقاری می‌گوید در آن دوران، خلبانان پایگاه همدان فقط زمانی که شهرها در معرض سقوط بودند، مجاز به استفاده از بمب و راکت می‌شدند. 
 
او در خاطرات خود گفته پایگاه سوم شکاری همدان، پس از انقلاب به‌شدت درگیر مسایل کردستان شد و به‌جز یکی‌دو تن که مخالف نیروی هوایی و انقلاب بودند و فرار کرده و به ضدانقلاب پیوستند، باقی خلبانان به مبارزه با دشمنان تجزیه‌طلب پرداخته و از جوانب مختلف مورد تهدید بودند. در این زمینه می‌توان به‌عنوان مثال به نوشتن اسامی خلبانان بر سر در دانشگاه‌ها به‌عنوان قاتلین ملت کرد و همچنین انداختن نامه‌های تهدیدآمیز در منازل آن‌ها اشاره کرد.
 
ذوالفقاری در نبردهای کردستان ۴۲ ماموریت پروازی را در کارنامه خود ثبت کرد.
 
کودتای نقاب
 
اتفاق مهم دیگری که در آن مقطع تاریخی در پایگاه سوم همدان رخ داد و در خاطرات ذوالفقاری هم به آن اشاره شده، کودتای نقاب است. او می‌گوید تا شبی که مساله کودتا کشف و خنثی شد، هیچ‌گونه تحرک غیرعادی در پایگاه همدان مشاهده نشد و در شب منتهی به کودتا، پس از انجام دو پرواز و در حالی‌که خسته بوده و قصد رفتن به منزل و استراحت داشته با سروان داود سلمان روبرو شده که به‌دلیل اعتمادی که فرماندهان پایگاه به ذوالفقاری داشتند، از او می‌خواهد مسئولیت شیفت آلرت شب را به عهده بگیرد. در مقابل مخالفت و کنجکاوی ذوالفقاری، سلمان به او گفت بعداً متوجه ماجرا خواهد شد.
 
ذوالفقاری می‌گوید کودتای نقاب یک‌برنامه حساب‌شده برای درهم‌شکستن قدرت نظامی و عملیاتی پایگاه همدان به‌عنوان یک‌پایگاه مادر و خط مقدم مبارزه با ضدانقلاب بود و طراحان این کودتا با انجام آن به هدف خود رسیدند. چون تعدادی از نیروهای زبده به این ترتیب از رده خدمت خارج شدند و بذر بدبینی و سوظن هم بین نیروهای انقلاب و عوامل متخصص و موثر در نیروی هوایی کاشته شد. «وگرنه از بعد اجرای کودتا نه آن تعداد اندک توان اجرای کودتا را داشتند و نه نیروی پشتیبانی‌کننده داشتند که بتوانند اهداف آن‌ها را پیاده کنند.» (صفحه ۱۰)
 
گفتند حتما هواپیمایتان را می‌زنند ولی شما را برمی‌گردانیم
 
شروع جنگ و اولین خروج اضطراری از هوایپما
 
در روزهای شروع جنگ، علاوه بر بمباران پایگاه‌های هوایی و مناطق استراتژیک خاک دشمن، ماموریت‌های بمباران نیروهای نفوذی دشمن در خاک خودی نیز در دستور کار بود که ذوالفقاری می‌گوید این ماموریت‌ها در قالب پروازهای دو و چهارفروندی انجام می‌شدند.
 
یکی از ماموریت‌هایی که ذوالفقاری در آن روزها انجام داد، بمباران منطقه العماره بود که موشک‌های مهاجم به‌سمت دزفول، از آن‌جا شلیک می‌شدند. برای انجام این ماموریت دو دسته ۴ فروندی در نظر گرفته شدند که ذوالفقاری شماره ۲ دسته اول بود و هنگام بازگشت مجبور شد به‌دلیل اصابت گلوله‌های پدافند دشمن به هواپیمایش، اقدام به اجکت و خروج اضطراری از هواپیما کند.
 
ذوالفقاری در سومین‌روز جنگ همراه با ستوان اصغر رضوانی در قالب یک‌ماموریت دو فروندی، مشغول گشت هوایی بر فراز همدان بود، که با میگ‌ها و سوخوهای دشمن روبرو شد که به‌روایت او، رضوانی یک MIG۲۳ و ذوالفقاری دو فروند سوخوی ۷ را سرنگون کردند. این خاطره، جدا از خاطره امیرْ رضوانی در روز ۵ مهر ۵۹ است که در مستند «نبردهای فانتوم» هم ثبت شده و در آن دو میگ ۲۳ عراقی به‌واسطه درگیری با فانتوم گشتی ایران با خلبانی رضوانی و ناصر باقری در کابین عقب سرنگون شدند.
 
خیانت‌هایی که خسارت زیادی به بار آوردند
 
این خلبان هم در خاطرات خود، مانند خلبانان دیگر به اشراف کامل ستون پنجم دشمن به مسائل اطلاعاتی و عملیاتی نیروی هوایی اشاره کرده و می‌گوید یکی از افسران نیروی زمینی که نماینده اطلاعات نیروی زمینی در پایگاه همدان بود، در حساس‌ترین قسمت اطلاعاتی پایگاه یعنی پست فرماندهی نفود کرده بود که مسائل مهم و حساسی را به دشمن رساند. 
 
این فرد به گفته ذوالفقاری، «از طرف دیگر اهداف فرضی را از تمرکز نیروهای دشمن به ما می‌داد که وقتی هواپیماهای ما به آنجا می‌رسیدند اثری از نیرو در آنجا وجود نداشت و یا اینکه اطلاعات پروازهای ما را از نوع و تعداد هواپیما، اهداف مورد نظر، ارتفاع و ساعت ورود به منطقه دشمن و مسیر تقرب را به اطلاع می‌رسانید به نحوی که از قبل آماده شده و در همه جا با دیواره آتش مواجه می‌شدیم.» (صفحه ۱۲) به گفته این خلبان، با وجود این‌که فرد خائن شناسایی شد و به سزای خیانتش رسید، اما تا زمان دستگیری، خسارت‌های زیادی به نیروی هوایی زد.
 
از طرف دیگر اهداف فرضی را از تمرکز نیروهای دشمن به ما می‌داد که وقتی هواپیماهای ما به آنجا می‌رسیدند اثری از نیرو در آنجا وجود نداشت و یا اینکه اطلاعات پروازهای ما را از نوع و تعداد هواپیما، اهداف مورد نظر، ارتفاع و ساعت ورود به منطقه دشمن و مسیر تقرب را به اطلاع می‌رسانید به نحوی که از قبل آماده شده و در همه جا با دیواره آتش مواجه می‌شدیم* تقابل با تجاوز نیروهای شوروی به مرزهای ایران
 
حسینعلی ذوالفقاری در سال ۵۹، تعداد ۳۲ پرواز برون‌مرزی و ۲۷ پرواز بمباران دشمن، گشت رزمی و اسکورت را در پرونده خود ثبت کرد و برای آموزش دوره معلم خلبانی راهی تهران شد. او در سال ۶۰ در اولین‌کلاس آموزش معلم‌خلبانی که پس از انقلاب تشکیل شد، اولین‌شاگرد خود را فارغ‌التحصیل کرد. سپس در سال ۶۱ به‌دلیل تجاوز نیروهای شوروی به مرزهای شرقی ایران، به پایگاه چهاردهم شکاری امام رضا (ع) در مشهد رفت. علت انجام پروازهای گشت هوایی در آن منطقه، تحرکاتی بود که شوروی در تعقیب نیروهای افغانستانی در مرزهای ایران داشت.
 
آخرین ماموریت، اجکت و شروع اسارت
 
ذوالفقاری و محمود اسکندری در ۱۷ اردیبهشت ۶۱ در کابین عقب دو فروند F۵ نشسته و به تهران آمدند. آن‌ها سپس به پایگاه سوم شکاری همدان رفتند و ذوالفقاری با این دستور روبرو شد که باید خود را به‌سرعت به دزفول برساند.
 
با رسیدن به پایگاه دزفول، ذوالفقاری صبح روز چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۶۱ یعنی در روزهای عملیات بیت‌المقدس و منتهی به آزادسازی خرمشهر، مامور شد برای بمباران و انهدام ستون نیروهای زرهی دشمن که از طلاییه تا جفیر به‌سمت خرمشهر در حرکت بود، پرواز کند. هدف از این ماموریت، تقویت سد دفاعی خرمشهر در مقابل نیروهای مهاجم بود و در قالب یک‌پرواز دو فروندی با خلبانی سروان اکبر توانگریان و ستوان اکبر زمانی در فانتوم شماره یک، و حسینعلی ذوالفقاری و ستوان محمدعلی اعظمی در هواپیمای شماره دو انجام شد.
 
ذوالفقاری درباره این ماموریت گفته «وضعیت منطقه و استعداد پدافندی دشمن به حدی قوی بود که فرمانده نیرو (سرهنگ محمد معین‌پور) گفت: شما را حتماً می‌زنند ولی مطمئن باشید ظرف سه‌ماه آینده شما را به کشور بازمی‌گردانیم.» (صفحه ۱۵) به‌هرحال در آن موقعیت اهمیت بمباران نیروهای دشمن به‌حدی بود که مسئولین ریسک و خطر بالای از دست‌دادن یک‌هواپیما را پذیرفته بودند.
 
فانتوم‌های شرکت‌کننده در این ماموریت ۲۴ تیر بمب ۲۵۰ پوندی را در حد حداکثر ظرفیت هواپیما حمل می‌کردند که این میزان بار، به‌گفته ذوالفقاری برای چنان‌ماموریت حساسی اصلاً مناسب نبود. چون برای فرار از آتش پدافند دشمن، به سرعتی بالغ بر ۵۰۰ تا ۶۰۰ ناتیکال‌مایل نیاز بود که تعداد زیاد بمب‌ها اجازه تجاوز سرعت هواپیما از ۴۰۰ نات را نداد. در نتیجه هواپیمای ذوالفقاری و اعظمی مورد هدف گلوله‌های توپ‌های ضدهوایی قرار گرفت و هر دو موتورش آتش گرفتند. ارتفاع و سرعت کم اجازه نداد این‌فانتوم از محدوده دشمن خارج شود و دو خلبان ناچار به اجکت و فرود اضطراری با چتر در منطقه‌ای شدند که در اختیار نیروهای بعثی بود. 
 
ذوالفقاری در یک‌میدان دشمن فرود آمد و تلاش یک‌بسیجی نوجوان برای نجاتش هم به شهادت آن بسیجی منجر شد. اما پیش از بازشدن چتر و رسیدن به زمین، ذوالفقاری برای لحظاتی مرگ را تجربه کرد و می‌گوید نه خودش و نه خلبان کابین عقب دسته اجکت را نکشیده‌اند بلکه به‌طور ناگهانی و ناخواسته از هواپیما اجکت کرده‌اند که او در لحظات و ثانیه‌هایی از اجکت و فرودش، سفری کوتاه به جهان دیگر داشت و سپس به زندگی دنیایی برگشت.
 
پیگیری روایت این‌عملیات از امیر خلبان اکبر زمانی به این‌جا رسید که می‌گوید روزهای پیش از این‌ماموریت در امیدیه به سر می‌برده است. زمانی قبل از اجرای این‌ماموریت بمباران نیروهای دشمن، عملیات موفق بمباران پل شناور اروندرود را به‌عنوان خلبان کابین عقب محمود اسکندری داشت که روز ۱۷ اردیبهشت ۶۱ انجام و موجب بسته‌شدن راه تدارکاتی و عقب‌نشینی نیروهای عراقی در خرمشهر شد. 
 
زمانی می‌گوید عصر ۱۷ اردیبهشت با هواپیمای بونانزا به دزفول رفته تا در ماموریت مورد اشاره با ذوالفقاری حضور پیدا کند. البته زمانی با مرور خاطرات ۴۰ سال پیش خود می‌گوید احتمال می‌دهد این‌ماموریت به‌صورت سه‌فروندی انجام شده باشد؛ شماره یک او و اکبر توانگریان، شماره دو ذوالفقاری و اعظمی، و شماره سه خلبان‌ها حسین پورفرزانه و موسوی.
 
زمانی می‌گوید با اصابت موشکی که به فانتوم ایرانی خورد و وضعیتی که در لحظات سقوط ذوالفقاری و اعظمی شاهد بوده، احتمال زنده‌بودن این‌دو خلبان را نمی‌داده است. اما بعدها متوجه می‌شود هر دو زنده و اسیر دشمن هستند.
 
نیروهای عراقی که در حال عقب‌نشینی سریع و تخریب سنگرهای خود بودند، ذوالفقاری را به ابتدا به دسک بصره و سپس به پایگاه هوایی شعبیه منتقل کردند. او سپس برای بازجویی به بغداد منتقل شد که او در جریان بازجویی، پایان جنگ را منوط به نظر امام خمینی (ره) دانست و به‌همین‌دلیل به‌قول خود به یک‌سیلی آبدار مهمان شد. ذوالفقاری سپس برای گذراندن دوره اسارت خود راهی زندان استخبارات شد و سال‌های اسارتش را در این زندان، زندان ابوغریب و الرشید گذراند.
 
ذوالفقاری هم مانند خلبان آزاده دیگری چون اکبر صیاد بورانی، از ارتباط اسرا به‌واسطه کدهای مورس با زدن ضربات به دیوار سلول یا نوشتن نامشان روی دیوار گفته است. او همچنین تعداد زیادی زن و بچه کوچک را در راهروهای زندان استخبارات دیده که برای مدت طولانی و شبانه‌روز آن‌جا حضور داشته‌اند و بعدها متوجه می‌شود خانواده افرادی بوده‌اند که مردانشان با رژیم صدام مبارزه می‌کردند.
 
هواپیمای ذوالفقاری و اعظمی مورد هدف گلوله‌های توپ‌های ضدهوایی قرار گرفت و هر دو موتورش آتش گرفتند. ارتفاع و سرعت کم اجازه نداد این‌فانتوم از محدوده دشمن خارج شود و دو خلبان ناچار به اجکت و فرود اضطراری با چتر در منطقه‌ای شدند که در اختیار نیروهای بعثی بوددو ماه از ابتدای اسارت ذوالفقاری در زندان انفرادی گذشت و در پایان این دوره کمال خاتم از خلبانان F۵ به سلول او منتقل شد. 
 
سپس به فاصله کمی، محمدعلی اعظمی خلبان کابین عقبش در آخرین‌ماموریت نیز وارد سلول شد و دور روز بعد نیز نوالدین افضلی به این جمع پیوست. افضلی در عملیاتی که داود اکرادی اجکت کرد و به شهادت رسید، کابین عقب این خلبان شهید بود. خاتم و افضلی پس از ۲۴ ساعت از این جمع جدا و به اردوگاه اسرا منتقل شدند. 
 
در پایان ششمین‌روز نیز ذوالفقاری و اعظمی آماده انتقال شده و پس از ۶ ماه بلاتکلیفی در کنار ۲۳ خلبان اسیر دیگر به زندان ابوغریب منتقل شدند که همان‌طور که اکبر صیاد بورانی هم در خاطرات خود اشاره کرده، مسئولیت نگه‌داری از آن‌ها در زندان مورد اشاره، پس از مدتی به نیروی هوایی عراق واگذار شد.
 
به‌روایت حسینعلی ذوالفقاری، در زندان ابوغریب ۲۵ نفر متشکل از ۱۹ خلبان نیروی هوایی، ۵ نفر خلبان هوانیروز و یک‌نفر خلبان نیروی دریایی گرداوری شدند که سرگرد خلبان محمود محمودی ارشدترین و مسئول گروه‌شان شد. او در خاطراتش به بنایی، خیاطی و هنرهای مختلف آزاده خلبان اکبر صیاد بورانی در دوران اسارت اشاره کرده و می‌گوید عراقی‌ها باور نمی‌کردند یک‌خلبان بتواند کار بنایی انجام دهد. او به ماجرای غنیمت‌گرفتن پنهایی یک‌دستگاه رادیو از زندان‌بانان عراقی که صیاد بورانی هم در خاطراتش روایت کرده، اشاره دارد. 
 
ذوالفقاری به اسکان برخی اسرای غیرنظامی در طبقه بالای زندان ابوغریب هم اشاره کرده که سرپرست‌شان دکتر سیدعباس پاکنژاد یزدی بود. «آقای دکتر، زمانی که متوجه عطش ما به فراگیری قرآن شد به رغم محدودیت‌های نوشتاری و عینک مورد نیاز برای مطالعه، آیاتی از قرآن مجید را نوشته و با ترجمه و تفسیر آن را با نخ ارتباطی از طریق کانال تهویه برای ما می‌فرستاد و آن مقدمه‌ای شد برای یادگیری قرآن و ادامه آن را پس از اینکه قرآن به دستمان رسید با استادی آقای داود سلمان و مرحوم رضا احمدی که خود با استفاده از دیکشنری انگلیسی به عربی مفاهیم قرآن را فرامی‌گرفت تلمذ کردم.» (صفحه ۲۸)
 
انتقال به زندان الرشید
 
ذوالفقاری اواخر سال ۶۲ از زندان ابوغریب به زندان الرشید منتقل شد که نسبت به ابوغریب وضعیت بدتر، غیربهداشتی‌تر و خفقان‌آورتری داشت. «در اینجا زندان به سلول‌های سه و پنج نفره تقسیم شده و تمامی پنجره‌ها را با آجر و سیمان بسته بودند و از از یک سوراخ ۲۰* ۳۰ سانتی‌متری که در زیر سقف باز گذاشته بودند کار جابه‌جایی اکسیژن با خارج از سلول انجام نمی‌داد.» (صفحه ۲۸ به ۲۹) عدم دسترسی به توالت و بهداشت، هوای راکد و نامطبوع و کمبود اکسیژن ازجمله مشکلاتی بود که خلبانان اسیر و دیگر اسرای ایرانی و غیرایرانی در این زندان از آن‌ها رنج می‌بردند. در آن میان، استفاده از رادیو برای تفسیر قرآن و شنیدن خطبه‌های نمازجمعه، به حفظ روحیه خلبانان اسیر برای ادامه زندگی کمک می‌کرد.
 
«تعداد شش تا هفت نفر مدیریت استفاده از رادیو را به عهده داشتند. و علاوه بر اخبار تفاسیر قرآن مجید، نهج‌البلاغه و سخنرانی‌های متعددی از علمایی همچون امام خمینی (ره)، آیت‌الله مطهری، دستغیب، جوادی آملی، علامه جعفری، احسان‌بخش، مظاهری و … دریافت و بهره‌برداری می‌کردیم. این مطالب علاوه بر این‌که آگاهی‌های عقیدتی ما را بالا می‌برد، تقویت روحیه و مقاومتمان را در برابر سختی‌ها می‌افزود.» (صفحه ۳۲)
 
طراحی نقشه فرار از اردوگاه
 
در ادامه روزهای اسارت، ذوالفقاری در تهیه و تدارک نقشه فرار بود. چون بین زندان و پایگاه هوایی الرشید، زمین لم‌یزرع و خالی بزرگی قرار داشت که می‌توانست در روزهای مه‌آلودی که پشت‌بام زندان در مه فرو می‌رفت، برای فرار مورد استفاده قرار بگیرد. او برای موفقیت در فرار، شروع به تمرینات سخت ورزشی و حمل مخفیانه آجرهای سنگین کرد تا برای دویدن یا بالارفتن از دیوار آماده شود. هوشنگ شیروین دیگر آزاده خلبان که همراه با محمدرضا صلواتی اسیر شده بود، می‌خواست در انجام نقشه فرار همراه ذوالفقاری باشد که به‌دلیل عدم آمادگی جسمی، ذوالفقاری او را منصرف کرد.
 
او برای موفقیت در فرار، شروع به تمرینات سخت ورزشی و حمل مخفیانه آجرهای سنگین کرد تا برای دویدن یا بالارفتن از دیوار آماده شودورزش‌های سنگین انفرادی ذوالفقاری، شک و تردید نگهبانان عراقی را نسبت به او تحریک کرد و باعث شد چندروز اجرای نقشه خود را به تعویق بیاندازد تا شک سربازان رفع شود. اما در همان‌روزها قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت مبنی بر پایان جنگ پذیرفته شد و دیگر دلیلی برای فرار وجود نداشت. اما ذوالفقاری دو سال دیگر را هم در اسارت گذراند که می‌گوید دوران دوساله پس از آتش‌بس، سخت‌ترین دوره اسارتش، و تحمل آن بازه زمانی بسیار دشوار بوده است. او سرانجام روز ۲۳ شهریور ۶۹ آزاد شد و مانند اسرایی چون اکبر صیاد بورانی، نامش برای اولین‌بار در فهرست صلیب سرخ قرار گرفت.
 
حسینعلی ذوالفقاری روز ۱۸ اردیبهشت ۶۱ به اسارت درآمد. او ۸ سال و ۴ ماه و ۷ روز بعد در ۲۴ شهریور ۶۹ آزاد شد. با ورود به ایران و سپس کرمانشاه، نیروی هوایی در فرودگاه کرمانشاه او و همراهانش را ملبس به لباس پرواز کرد و با هواپیمای اختصاصی به تهران انتقال داد. خلبانان آزاده در تهران مورد استقبال رسمی مقامات نیروی هوایی و اعضای دولت قرار گرفتند. ذوالفقاری هم با ورود به تهران به محله قدیمی خود یعنی تهران‌نو رفت که مورد استقبال مردم و بسیج مسجد امام حسن (ع) قرار گرفت. او در نهایت مهرماه سال ۸۰ بازنشته شد.