پایگاه سوم هوانیروز – مستقر در کرمان – جذابیت‌های خاص خود را دارد. کسی که در این پایگاه خدمت می‌کند، اساساً نگرانی از این دست نخواهد داشت که آیا صبح روز بعد، شد آمد (ترافیک) شهر به او اجازه خواهد که حضورش را به موقع اعلام کند؟! زیرا کارکنان این پایگاه، درست در جوار پایگاه زندگی می‌کنند. پایگاه، خود محوطه گسترده‌ای را شامل می‌شود که به سمت بیرونِ شهر امتداد یافته است و این باعث شده در تمام پایگاه سکوت و آرامش روح نوازی حاکم باشد؛ نکته‌ای که برای هر تازه‌ وارد در نخستین مرحله ورودش به چشم می‌آید. با این تفاسیر، در دفتر جناب سرهنگ گایینی – فرمانده پایگاه حاضر شدیم تا صمیمیتی را که از حضور در پایگاه احساس می‌کردیم، در کنار ایشان دو چندان کنیم. او برای ما از اهمیت پایگاه و خیلی موضوعات دیگر سخن گفت که به نظر می‌رسد مطالعه‌اش برای شما خوانندگان گرامی هم خالی از لطف نباشد.   جناب سرهنگ، گایینی سلام و روز به‌خیر! من آن‌چنان دلبسته آرامش حاکم بر این پایگاه شده‌ام که متوجه نشدم کی در دفتر شما حضور یافتم؛ پایگاه سوم از چه زمانی رسماً به سامانه هوانیروز الحاق شده است؟ سلام علیکم. پایگاه سوم از سال 1357 آغاز به‌کار کرده است؛ بنابراین می‌توان به‌گونه‌ای آن را مولود انقلاب دانست؛ علتش ضرورتی بوده که وجود یک یکان «واکنش سریع» را در منطقه جنوب شرق نشان می‌داده که مفهومش پشتیبانی از چهار استان مهم «کرمان»، «سیستان و بلوچستان»، «هرمزگان» و «خراسان» است. خوشبختانه در همین زمینه هم اقدام‌های خیلی خوبی از آن روزگار تاکنون صورت گرفته که منجر شده است به اینکه امنیت به مفهوم واقعی‌اش در این منطقه حاکم باشد. هم‌زمان با آنکه پایگاه هوانیروز خراسان راه‌اندازی شد، این استان از مجموعه مسئولیتی این پایگاه خارج شد. عمده فعالیت ما دراین منطقه، تحت واپایش عملیاتی قرارگاه جنوب شرق قرار دارد که در کنار قرارگاه قدس سپاه پاسداران همکاری‌ها و فعالیت‌های خوبی داریم.   با این حساب، بیشتر از 33 سال از عمر پایگاه می‌گذرد. اگر بخواهید سیر تکامل پایگاه سوم را طی این 33 سال در یک طبقه‌بندی قرار دهید – شاخص‌های این طبقه بندی را هم ذکر کنید – این طبقه بندی چگونه خواهد بود؟ منظورم شرح افتخارات، پیشرفت‌ها، دوران دفاع مقدس و ...است که طبیعتاً این پایگاه در هر بخش می‌تواند کارنامه‌ای داشته باشد. معتقدم وقتی از هوانیروز می‌خواهیم صحبت کنیم، آنها را به صورت جزء نباید نگاه کنیم؛ مثلاً پایگاه دوم، سوم و یا چهارم هوانیروز را در مجموع باید یک خانواده مقتدر به شمار آورد که در همان روزهای آغازین جنگ – و به محض حمله عراق به کشور عزیزمان – در مناطق عملیاتی و جنگی حضور پیدا کرد و حماسه آفرید. این برای هوانیروز افتخاری است که در ایام دفاع مقدس برگ‌های زرینی در کارنامه‌اش ثبت کند و من به جرئت می‌توانم روی این موضوع تأکید کنم که عملیاتی در دوران دفاع مقدس سامان نیافته که هوانیروز – مستقیم یا غیر مستقیم – در بخشی از آن عملیات ایفای نقش نکرده باشد. بهتر است بگویم تا صدای بال‌ ملخ‌های هوانیروز شنیده نشده، در شیپور آن عملیات دمیده نشده است؛ یعنی اول باید ازاین بابت که «آیا هوانیروز آمادگی لازم را دارد»، اطمینان حاصل می‌شده و آن‌گاه فرمان انجام عملیات صادر می‌شده است؛ اهمیت هوانیروز ناظر بر کسب این افتخارات است. هوانیروز همواره برای رزمندگان به منزله یک «قوت قلب» مطرح بوده است و این یک ادعای صرف نیست، بلکه مشاهده فیلم‌هایی که در تاریخ دفاع مقدس ثبت است به ما می‌گوید که وقتی رزمندگان بالگردهای هوانیروز را مشاهده می‌کردند، دلگرم به مبارزه می‌شدند ...   خوب، یکان‌های هوایی دیگر – مثلاً نیروی هوایی – هم می‌توانند ادعایی از این دست داشته باشند؛ ازاین‌رو این پرسش پیش می‌آید که اهمیت یکان هوانیروز در مقایسه با یکان‌های صاحب پرنده ناظر بر چه مواردی است؟ ضمن اینکه «پرنده‌ها» فی نفسه درنبردها مهم و تأثیر گذار هستند، باید بگویم اهمیت پرنده‌های هوانیروز فوق‌العاده و بی‌نظیر است. یکی اینکه – تنگاتنگ – با نیروهای پیاده نظام پیش می‌آید؛ در واقع همدیگر را خوب درک و لمس می‌کنند. حتی در موقع لزوم، هوانیروز می‌تواند یک فرود ضرور انجام دهد و این قابلیت برای پرنده‌های دیگر نیست. این فرود، می‌تواند به منظور نجات دادن جان افرادی باشد که در منطقه خطر قرار گرفته‌اند و این قابلیت مربوط به هر شرایط و هر موقعیتی است؛ ولو اینکه محوطه‌ای به‌اندازه فرود یک بالگرد وجود داشته باشد. بنابراین، عرض من که می‌گویم حضور هوانیروز به منزله قوت قلب برای نیروهایی است که در سطح می‌جنگند، اعتباراتی از این دست دارد.   به صورت مصداقی و اینکه بخواهید گفته‌هایتان را به آمار مستند کنید، می‌توانید به مجموعه‌ای از عملکرد پایگاه سوم در دوران دفاع مقدس اشاره کنید؟ همان‌گونه که عرض کردم، حضور هوانیروز در جنگ به‌صورت یکپارچه و متحد بوده است. پرنده‌ای که در دوران جنگ برای انجام مأموریتی به آسمان برخاسته است، در مجموع متکی به حمایت همه جانبه از سوی هوانیروز بوده است و...   منظورم آن تعداد پروازهایی است که مشخصاً از همین پایگاه سوم انجام شده است. طبیعتاً این پایگاه نیز در دوران جنگ – هم در منطقه جنوب و هم در منطقه غرب – پروازهای تحسین‌برانگیز داشته است که مهم‌ترین مصداقش همین عکس‌های شهدایی است که در دفتر من و در گوشه و کنار پایگاه نقاشی و یا الصاق شده است. اینان همان شهدایی هستند که در دوران جنگ، پایگاه سوم مفتخر به حضورشان به عنوان یکی از کارکنان خود بوده است، اما آمار دقیقی با خود به همراه ندارم. تنها 22 نفر از شهدایی که شما عکسشان را می‌بینید، چه خلبانان و چه مهندسان پرواز، مصداقی از فعالیت بی‌نظیر پایگاه سوم در دوران جنگ است.   آیا هوانیروز در آن دوران از هر دو پرنده مخصوص «تک» و «هجوم» بهره می‌برد؟ شگرد کاری یکان‌های هوانیروز آن است که در آنها همه نوع بالگرد مورداستفاده قرار می‌گیرد و اینکه می‌گویم فعالیت‌های هوانیروز را نباید به صورت «جزء» نگاه کرد، یکی هم علتش این است. هوانیروزی‌ها در قالب یک «مجموعه» با هم کار می‌کنند. در یک عملیات، پرواز «شناسایی» صورت می‌گیرد که بالگردهای شناسایی این وظیفه را انجام می‌دهند؛ یعنی بالگردهای 206. این بالگردها، چکیده‌ای از گزارش‌هایشان را به رکن سوم می‌دهند که بر آن اساس درباره چگونگی یک آفند تصمیم گرفته می‌شود. از آن پس است که بالگردهای جنگی ما وارد عمل می‌شوند. بالگرد 214، امنیت این بالگردهای جنگی را تأمین می‌کند؛ به این شکل که چنانچه در جریان یک عملیات، نیاز به تأمین جان - و یا هر ضرورت دیگر - این گروه احساس شود، این بالگردهای 214 هستند که وارد عمل می‌شوند و خلبانان را از معرکه نجات می‌دهند.   پایگاه سوم هوانیروز در این عمر 33 ساله‌اش، به نقطه‌ای دست یافته که امروز در آن قرار داریم. ارزیابی شما به عنوان فرمانده این پایگاه، از جایگاهی که امروز در آن قرار گرفته‌ایم، چیست؟ می‌خواهم بگویم،اینکه اقتدار این پایگاه به چشم بیاید، ضرورتاً وابسته به تمام فعالیت‌ها و عملکردهایی است که طی این 33 سال صورت گرفته است؛ پایگاه هوانیروز با تکیه بر چه اصولی این اقتدار را به چشم می‌کشد؟ در حوزه‌های گوناگون می‌توان راجع به این سؤال شما صحبت کرد. همین خلبان‌هایی که در حال حاضر در پایگاه هستند، نسلی هستند که تحت تربیت دوران بعد از انقلاب بوده‌اند. حسْنش این است که این خلبانان توسط کسانی تعلیم داده شده‌اند که این آموزگاران، تجربة دوران دفاع مقدس را در کارنامه خود دارند. بنابراین می‌توان تصور کرد که خلبانان این نسل تا چه میزان می‌توانند کارکشته و خبره‌بار بیایند. در واقع، این آموزگاران، آموخته‌ها، ایثارگری‌ها و مجموعه موارد و نکاتی را که تنها تجربه جنگ می‌توانست به آنان بیاموزد، در اختیار این خلبانان قرار داده‌اند. ما مواردی را مشاهده می‌‌کنیم که نشان می‌دهد این نوع از تعلیم تا چه اندازه تأثیرگذار بوده است. صمیمانه عرض می‌کنم: خلبانان و مجموعه کارکنانی که در این پایگاه خدمت می‌کنند، بی‌آنکه چشمداشتی داشته باشند، از بنِ جان برای پیشبرد اهداف پایگاه مایه می‌گذارند و این موضوعی است که بازدیدکنندگان و کسانی که از نزدیک با فعالیت‌های پایگاه مواجه می‌شوند، به آن اذعان دارند. این موضوع باعث می‌‌شود تا در مجموع «توان رزمی» پایگاه در سطح مطلوب واقع شود؛ می‌توانم بگویم که مایه افتخار استان هستیم.   این توان رزمی که شما به آن اشاره می‌کنید، آیا صرفاً باید حفظ شود تا در جریان یک عملیات رزمی مورد استفاده قرار گیرد یا استفاده‌های دیگری هم دارد؟ چون شنیده‌ام مردم هم از حضور یک یکان هوانیروز در منطقه خود فایده می‌برند؛ می‌خواهم به این موضوع هم بپردازید. همین‌طور است. این تنها زمان جنگ نیست که یک یکان هوانیروز وارد عمل می‌شود و در دفع دشمن کمک می‌کند، بلکه هوانیروز در شرایط صلح هم کارایی‌های بی‌نظیر دارد. خوب، می‌دانید که استان ما در منطقه‌ای از کشور واقع شده که هر از گاه در دفع اشرار هم وارد عمل می‌شود؛ بنابراین در موارد عملیاتی که حسب درخواست یکان‌های منطقه، قرارگاه قدس سپاه پاسدارن و... صورت می‌گیرد، یکان هوانیروز وارد عمل می‌شود و این هم نشان پویایی هوانیروز است. هر آن انتظار درخواست بالگرد و گروه آتش می‌رود؛ ضمن اینکه مأموریت‌هایی هم برای اعزام آمبولانس هوایی به استان‌های همجوار داریم. حوادث غیر مترقبه‌ای هم پیش می‌آید که ضرورت آمادگی را بیش از پیش به چشم می‌کشد.   من آخرین حادثه مهمی که در این منطقه اتفاق افتاد، همان زلزله ناگوار «بم» را به یاد می‌آورم؛ حتماً پایگاه سوم در امداد رسانی، نقش بی‌بدیلی ایفا کرده است. دقیقاً همین طور است، اما این منحصر به درون استان نمی‌شود. به عنوان نمونه در همین سیلی که چندی پیش استان گلستان را با خسارت‌هایی مواجه کرد، هوانیروز و یکان‌های بالگرد پایگاه ما جزء نخستین بخش‌هایی بود که در منطقه حادثه دیده حضور پیدا کرد و به خاطر همین است که نام هوانیروز، در میان مردم، همواره با لبخندی همراه است که حاکی از رضایت ایشان از عملکرد این یکان تأثیر گذار است.   فکر می‌کنم از آن پرسش اصلی‌ام فاصله گرفتم؛ درحالی‌که هنوزهم پاسخم را دریافت نکرده‌ام. سؤالم این است که چه تفاوتی – و یا چه تفاوت‌هایی - میان پایگاه سوم هوانیروز در دوران جنگ در مقایسه با شرایط امروز این پایگاه قابل ذکر است؟ آنچه مسلم است آنکه تجربه نشان داده که جَنَم و توانایی مردم ایران – و اساساً طبیعت انسان این‌گونه است - در سختی‌ها بیشتر خود را نشان می‌دهد. می‌خواهم به موضوع سختی‌هایی که بر ملت و مردم ما در تمام دوران پس از انقلاب وارد آمده و موجبات آبدیدگی شان را پدید آورده، اشاره کنم. در واقع ما با درک شرایط تدبیر کردیم و اجازه ندادیم مشکلی باعث شود که در کار پیشرفتی که آغاز کرده‌ایم، توقفی پیش بیاید. ما با دستان توانمند کارکنان همین پایگاه سوم، توانستیم چند فروند از بالگردهایمان را که دیرزمانی بود غیرعملیاتی شده بودند، عملیاتی کنیم و آنها را دوباره به پرواز درآوریم واین موضوع کوچکی نیست. همه اینها نشان از توانمندی‌ای دارد که در تمام این سال‌ها به دست آمده است.   جناب سرهنگ! چه ویژگی‌هایی پایگاه شما را از دیگر پایگاه‌های هوانیروز متمایز می‌کند؟ شما در ابتدای صحبتتان اشاره مختصری به اهمیت این پایگاه در پوشش سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان– که مناطق مرزی به شمار می‌آیند -  کردید؛ نکات دیگری هم در این زمینه برای گفتن هست؟ راجع به اهمیت استقرار پایگاه که از این پیش سخن گفتم، اما ممکن است این اشاره من چندان بی‌ربط هم نباشد: برای من که بیشتر از یک عمر 10 ساله خدمتی‌ام را دراین منطقه سپری کرده‌ام – و خود بومی این منطقه نیستم – موضوعی که جالب است، آنکه من ابتدا تلاش زیادی کردم که به این منطقه نیایم، ولی بعد اتفاق جالبی افتاد. من به گونه‌ای پایبند مرام و ویژگی‌های خوب اخلاقی مردم این منطقه شدم که بیشتر از 10 سال است اینجا حضور دارم و به این آسانی هم از آن دل نمی‌توانم بکنم. من برای خود این را یک امتیاز فرض می‌کنم که خداوند لطف خدمت دراین منطقه را ارزانی من داشته است. کافی است که دیگران هم تجربه‌ای از گونه تجربه من داشته باشند تا بی‌درنگ با من هم عقیده شوند و من می‌اندیشم که کسانی که پیش از من هم تجربه‌ای از این دست داشته‌اند، با من هم عقیده باشند.   بگذارید یک پرسش مشترک و در حوزه پرواز طرح کنم. خلبانان زمانی که از زمین فاصله می‌گیرند، ممکن است احساس‌های گوناگونی را تجربه کنند، اما لزوماً نمی‌تواند یک جنبه اشتراک‌آمیز زمین ایشان در این زمینه وجود نداشته باشد؛ از شما به عنوان یک خلبان می‌پرسم که آن حس مشترکی که میان این خلبانان در موقع پرواز آنان را به همدیگر متصل می‌کند، چیست؟ واژه‌ای که فکر می‌کنم جامع تمام مفاهیم این حس باشد، «همدلی» است. برای یک خلبان، زمانی که پیامی از نوع «کمک» دریافت می‌کند، دیگر فرقی نمی‌کند که چه کسی از او کمک خواسته است؛ او در چنان شرایطی به این می‌اندیشد که چگونه می‌تواند به بهترین وجه کمک کند. بنابراین اگر خدای نکرده، مشکلی پیش بیاید، همه خود را موظف به کمک می‌دانند و این حس به گمان من در میان آحاد خلبانان مشترک و یکسان است. کمترین کمکشان این است که یک اراده قوی در میان خلبانان شکل می‌گیرد تا با رعایت اصل «سکوت رادیویی» تلاش می‌کنند که آن فرد بتواند به بهترین شکل ممکن درخواستش را اعلام بکند. در صورتی که خلبانی موفق به دریافت پیام او نشود، آن را به خلبان دیگر منعکس می‌کند. می‌خواهم بگویم روابطی میان آنان برقرار است که در چنین شرایطی خود را به بهترین شکل ممکن نشان می‌دهد. بد نیست این نکته را هم مورد اشاره قرار دهم که قلب فرد فرد خلبانان برای یکدیگر می‌تپد؛ در واقع شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند» در میان خلبانان به عینه دیدنی است.   از خودتان بیشتر برایمان بگویید. چه مشاغلی را در دوران خدمتتان تجربه کرده‌اید؟ من در سال 1345 در شهر «قم» به دنیا آمدم و در دوران جنگ به دانشگاه افسری رفتم. بعد از طی دوره رسته‌ای، توسط گروهی از متخصصان هوانیروز به عنوان دانشجوی خلبانی انتخاب شدم و در مرکز آموزش شهید وطن‌پور اصفهان آموزش‌های رسته‌ای را دنبال و سپری کردم. رتبه نخست دوره خلبانی را احراز کردم و این هم جالب بود که به رغم ساعت پرواز پایینی که داشتم،مرا به عنوان «استاد خلبان» برگزیدند که تعداد زیادی خلبان تربیت کرده‌ام. بیشتر از هشت سال است که در کرمان حضور دارم؛ پیشتر جانشین و هم اکنون هم به عنوان فرمانده پایگاه سوم در خدمت همکاران عزیز هستم.   چون به موضوع علم دانشجویان خلبانی اشاره کردید، حتماً خاطرات دلچسبی از این آموزش دهی برای‌شما باقی مانده است... بله، همین طور است. پرواز فی‌نفسه نمی‌تواند عاری از خطر باشد؛ چنان‌که مرا چند بار این خطرات تهدید کرده است؛ دانشجو به خاطر آنکه دانشجوست و تحت آموزش است، ممکن است در طول یک دوره کارهایی انجام دهد که خطرآفرین است و باید انجام دهد تا بتواند به یک خلبان خبره تبدیل شود. من خود گاهی از شرایطی که در پرواز با همین دانشجویان ایجاد شده، انصافاً ترسیده‌ام، ولی به آن دانشجو اجازه داده‌ام تا آن خطا را بشناسد و تدبیر کند و